پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و انذار خویشان

از دانشنامه‌ی اسلامی

مورخین شیعه و اهل سنت روایت کرده اند که چون آیه شریفه «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» (سوره شعراء، ۲۱۴) - که به «آیه إنذار» معروف است - نازل گردید، رسول خدا صلی الله علیه و آله خویشان نزدیک خود را از فرزندان عبدالمطلب که در آن روز حدود چهل نفر یا بیشتر بودند به خانه خود برای صرف غذا دعوت کرد و غذای مختصری را که معمولا خوراک چند نفر بیش نبود برای آنها تهیه کرد و چون افراد مزبور به خانه آن حضرت آمده و غذا را خوردند، همگی را کفایت کرده و سیر شدند.

در این وقت بود که ابولهب گفت: براستی که محمد شما را جادو کرد! رسول خدا صلی الله علیه و آله که سخن او را شنید آن روز چیزی نگفت، و روز دیگر به حضرت علی علیه السلام دستور داد به همان گونه میهمانی دیگری ترتیب دهد و خویشان مزبور را به صرف غذا در خانه آن حضرت دعوت نماید و چون علی علیه السلام دستور او را اجرا کرد و غذا صرف شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله شروع به سخن کرده چنین فرمود: «ای فرزندان عبدالمطلب من در میان عرب کسی را سراغ ندارم که برای قوم خود بهتر از آن چه را من برای شما آورده ام آورده باشد، من خیر و سعادت دنیا و آخرت را برای شما ارمغان آورده ام و آن چیزی است که خدای عزوجل مرا به ابلاغ و دعوت شما به آن مامور فرموده است و مرا به رسالت آن مبعوث داشته و بدانید که هر یک از شما به من ایمان آورده و در کارم مرا یاری کند و کمک دهد، او برادر و وصی و وزیر من و جانشین پس از من در میان دیگران خواهد بود...».

و در حدیث دیگری است که به دنبال این سخنان یا پیش از آن، جمله دیگری را نیز ضمیمه کرده فرمود: «نشانه صدق گفتار من نیز همین ماجرایی بود که مشاهده کردید چگونه با غذایی اندک همه شما سیر شدید، اکنون که این آیت و معجزه را مشاهده کردید دعوتم را بپذیرید و سخنم را بشنوید که اگر فرمانبردار شوید رستگار و سعادتمند خواهید شد...».

سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله به پایان رسید ولی هیچ کدام از آن ها جز امام علی علیه السلام دعوت آن حضرت را اجابت نکرد و برای بیعت با او از جای برنخاست، تنها علی - همان تربیت شده دامان پیامبر - بود که از جا برخاست و آمادگی خود را برای ایمان به رسول خدا صلی الله علیه و آله و یاری آن حضرت اطلاع داد. حضرت علی علیه السلام در آن روز در سنین نوجوانی بود ولی همچون مردان نیرومند، با شهامت خاصی از جا برخاست و با گام های محکمی که برمی داشت پیش آمده عرض کرد: «ای رسول خدا من به تو ایمان آورده ام و آماده یاری تو در انجام این ماموریتی که بدان مبعوث گشته ای می باشم.»

در بسیاری از روایات آمده که این جریان سه بار تکرار شد، یعنی پیغمبر بزرگوار اسلام تا سه بار سخنان خود را تکرار کرد و آن ها را به ایمان آوردن به خدا و دین اسلام و یاری خود دعوت کرد و هیچ یک از آن ها جز علی علیه السلام دعوت او را نپذیرفت و تنها علی بود که در هر سه بار برمی خاست و نزدیک می آمد و ایمان خود را اظهار می داشت، ولی هر بار رسول خدا صلی الله علیه و آله بدو می فرمود: بنشین، تا در بار سوم دست خود را پیش آورد و دست کوچک علی را در دست گرفت و ایمان او را پذیرفت و بدین ترتیب از همان روز وی را به معاونت و خلافت خویش انتخاب فرمود.

حالا سرّ این که در بار اول رسول خدا حاضر به پذیرفتن او نگردید و بار سوم او را پذیرفت - با این که می دانست در آن مجلس جز علی کسی دعوت او را نخواهد پذیرفت - چه بود؟ خدا می داند و شاید یکی از علل و جهات این بوده است که پیغمبر الهی با بینش خاصی که نسبت به آینده داشت می خواست به مدعیان جانشینی او و غاصبان خلافت و حتی فرزندان عباس بن عبدالمطلب نشان دهد که در آن روزهای سخت و در آغاز کار که جز ایمان به خدا و پیغمبر او انگیزه دیگری برای پذیرش اسلام در کار نبود، کسی جز علی علیه السلام مرد این میدان نبود و تنها او بود که تنها به خاطر ایمان و عشق به رسول خدا از جان و دل دعوتش را پذیرفت و بار اول و دوم او را به نشستن امر کرد تا در آینده اسلام، بنی عباس و دیگران نگویند: علی در آن مجلس پیش دستی کرد وگرنه افراد دیگری هم مانند عباس بودند که حاضر به پذیرفتن دعوت رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند و می توانستند این همه افتخار را نصیب خود سازند.

باری، علی علیه السلام تنها کسی بود که از روی کمال ایمان و خلوص دعوت رسول خدا صلی الله علیه و آله را پذیرفت و بی آن که با کسی - حتی پدرش ابوطالب که در آن مجلس حاضر بود - مشورت کند و یا پروایی داشته باشد، به رسول خدا ایمان آورد و فرمانروایی مسلمانان برای او پس از پیغمبر مسلم گردید و از همین رو بود که وقتی خویشان رسول خدا از آن مجلس برخاستند از روی استهزاء رو به ابوطالب کردند و گفتند: محمد تو را مامور کرد تا از فرزندت اطاعت کنی و فرمان او را ببری!

و همین جمله بهترین گواه است بر این که منظور رسول خدا همین معنی بوده و آنها نیز همین معنا را از سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله فهمیدند. و در حدیثی است که پس از این که علی علیه السلام با آن حضرت بیعت کرد و دیگران دعوتش را نپذیرفتند، رسول خدا صلی الله علیه و آله به وی فرمود: نزدیک بیا! و چون علی علیه السلام نزدیک رفت بدو گفت: دهانت را باز کن. علی دهان خود را باز کرد رسول خدا صلی الله علیه و آله قدری از آب دهان خود را در دهان او ریخت... . ابولهب که چنان دید به صورت اعتراض و تمسخر گفت: چه بد پاداشی به عموزاده خود دادی، او دعوت تو را پذیرفت و تو آب دهان به صورت و دهان او انداختی؟ پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: چنین نبود، بلکه دهان و سینه او را از علم و حلم و فهم پر کردم!

منابع

  • زندگانی حضرت محمد صلی الله علیه و آله، سید هاشم رسولی محلاتی.
حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)
رویدادهای مهم زندگی
حمله اصحاب فیل به مکهسفر پیامبر اکرم به شامازدواج با حضرت خدیجه کبری (س) • گذاشتن سنگ حجرالاسود در جای خویش • مبعثمعراجولادت حضرت فاطمه سلام الله علیهارفتن به شعب ابی طالبعام الحزنسفر به طائفهجرت به مدینهازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س)غزوه بدرغزوه احدغزوه احزابصلح حدیبیهغزوه خیبرسریه ذات السلاسل فتح مکهغزوه حنینغزوه تبوکغدیر خم
بستگان
امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) •عبدالله بن عبدالمطلب(س) • عبدالمطلبابوطالب(ع) • حمزه بن عبدالمطلب(ع) • عباس بن عبدالمطلبابولهبجعفر طیارآمنه(س) • فاطمه بنت اسد(س) • خدیجه کبری(س) • حضرت زهرا(س) • امام حسن(ع) • امام حسین(ع) • حضرت زینب(س)
اصحاب
سلمان فارسیعمار بن یاسرابوذرمقدادابوسَلَمه مخزومىزيد بن حارثهعثمان بن مظعونمصعب بن عمیرابوبکرطلحهزبیرعثمان بن عفانعمر بن خطابسعد بن ابی وقاصعبدالله بن مسعوداسعد بن زرارهسعد بن معاذسعد بن عبادهعثمان بن حنیفسهل بن حنیفابو ایوب انصاری حذیفة بن یمانخالد بن سعيدخزیمة بن ثابتعبدالله بن رواحهاویس قرنیعبدالله بن مسعود بلال حبشی
مکان های مرتبط
مکهمدینهغار حراکعبهشعب ابوطالبغدیر خمفدکبقیعغار ثورمسجد قبامسجد النبیمسجد الحرام